ماه رمضان بود و از مدرسه اومده بودم خونه، کلید هم نداشتم و دیدم کسی در رو باز نمی کنه، از بالای در گریزی زدم تو خونه و دیدم بله کسی نیست، اما در خونمون بازه و به نظر می اومد کسی تو خونه باشه، بچه ها رو صدا زدم و یه ۶-۵ نفری شدیم و چوب و چماق دست گرفتیم که بریم آقا دزده رو از پا در بیاریم و به چنگال قانون بسپاریم. من از بالای در پریدم تو و در رو باز کردم بچه ها ریختن تو و دویدن سمت در خونه که ناگهان در خونه باز شد دیدم همه دویدن سمت کوچه و از پس در بابام که خواب آلود بود اومد بیرون. اما دوستام فرار کرده بودن و ندیدن کی بود، اگه واقعا دزد بود با این دوستای شجاع من چی می شد ؟؟؟
سلام
فکر کردم.
دکتر علی شریعتی : اگر قادر نیستی خودت را بالا ببری، مثل سیبی باش که با افتادنت اندیشهای را بالا ببری.
یا علی