وای مادرم:
ای مادرم، صفای روزگار کودکی ام چه شد مادر ؟
مادر تمام شادی دنیا را یکجا به جان کوچکم وارد کردی و حال این جسم توانگر زیر بار غصه ناتوان گشته !!!
مادرم چرا دیگر هیچ روز به اندازه ی روز های کودکی ام معنا ندارد ؟
ای مادر مهربان من از مهربانی تو حتی یک قطره هم کم نشده اما در این نامهربانی ها، مهربانی تو گم و محدود شده.
مادر دیگر گذر روز ها و بزرگتر شدن برایم مانند گذشته جالب و شیرین نیست.
روزگاری بود که آرزوی نیرومندتر شدن، بلند قدتر شدن و تنومندتر شدن داشتم، اما حال که به آرزو های صادقانه ی کودکی ام رسیده ام دیگر توانی برای ادامه ی راه ندارم و آرزویی محال دارم، آرزوی کوچکتر شدن، صادق تر شدن، ساده تر شدن ...
آی مادرِ بزرگ من، روزی آغوشت پناهگاه امنی بود برای بدن نحیف و کوچک من اما حال دیگر در آغوشت جای نمی گیرم، مادر کجاست آن شب های عید که تا صبح پلک به روی هم نمی گذاشتم و شوق نو شدنِ سال و گرفتن عیدی در من زنده بود و شب ها لباس های نوی خود را بالای سرم می گذاشتم تا صبح زودتر آنها را به تن کنم.
مادر به یاد داری وقتی زمین می خوردم، می آمدی و مرا بلند می کردی و از ته دل در آغوشت گریه می کردم و درد را با هم شریک می شدیم و صادقانه از درد هایم می گفتم و تو مادرانه بر آنها مرحم می گذاشتی ؟
اکنون اگر گریه کنم صدها انگشت مرا به سخره می گیرند و به نا حق مرا به دیوانگی متهم می کنند.
حال دیگر پای رفتنم شکسته ولی توانایی ابراز درد ندارم و تمام اندوه زندگی را به تنهایی به دوش می کشم. شاید به این خاطر باشد که فکر می کنم درد هایم آنقدر بزرگ هستند که دیگر تو نیز نمی توانی به من کمکی کنی و بیان آنها تنها اضافه کردن بر درد های تو و بر غم های توست.
مادرم یاد داری کسی را دوست می داشتم و کودکانه رازهای بزرگ قلب کوچکم را برایت گفتم، چه مهربان بودی و برای برآورده کردن آرزویم کوشیدی و من کودکانه تو را نظاره می کردم و هیچ قدمی بر نمی داشتم. چون عادت کرده بودم لغمه را در دهانم بگذاری اما بعد آن آموختم که باید روی پای خودم بایستم و مرد شوم تا به آنچه که می خواهم برسم.
حال دیگر تو خسته شده ای از آن همه رنج که من به تو تحمیل می کردم و باید تو را به دوش بگیرم تا جبران مافات کنم. اما آیا می توان جبران کرد ؟ می توان جبران کرد آن همه رنج که خواسته و نا خواسته به تو روا داشته ام ؟
آی مادر مهربان من، اگر سجده برای یگانه معبود نبود، سجاده ای می گشودم و روز ها و شب ها تو را عبادت می کردم. خدای بزرگ مرتبه به راستی بهشت را برای تو آفریده نه برای ما، ریزا این هوس های کودکانه که در درون ما جوانه می زند و با سوز و سرمای فراق می خشکد عشق نیست، بلکه عشق واقعی عشق مادری است که خدای بزرگ کل کائنات را برای جلوه ی آن بنا کرد و تو مادر را برای نمایش آن آفرید.
استاد کائنات کاین کارخانه ساخت مقصود عشق بود جهان را بهانه ساخت
در درونم برای حضرت آدم (ع) احساس اندوه تأسف می کنم زیرا همه چیز داشت و بدین خاطر که تو را نداشت هیچ نداشت.
اگر در روز آفرینش خداوند تعالی مادر را به شیطان نشان می داد شاید هیچ گاه سر کشی نمی کرد و سجده ای در خور او انجام می داد که مادر است همان که خدا برایش فرمود: "فتبارک الله و احسن الخالقین"
سلام نیما خان
چطووووووووووووووووووووووووووری؟
مرسی بابت حضورت تو خونه ی جدیدم.
بیا پیشم
که دعووووووووووووووووووووووووووتی
سلام مانی جان
منم روز مادر رو به همه ی زنان و دختران ایران زمین تبریک می گم.
فقط اینو ملینا خانم نباید بخونه:)
مادر ها همین کار ها رو می کنند که بهشون میگن مادر و شما هم زیاد سخت نگیر برادر من.
به قول گابریل گارسیا مارکز که می گه شاید تو دنیا کسی نباشی اما مواظب رفتارت باش چون ممکنه تمام دنیای کسی باشی!!!
متوجه منظورم که شدی انشاالله...
شما به زندگی خودت ادامه بده و به آرمانها و هدفت فکر کن چون یه روزی می رسه که بچه های خودت می شن تمام زندگی و هدفت همون طوری که تو هدف پدر و مادرتی.
ببینم اینجور که تو میگی الان باید حسابی اضافه وزن داشته باشی مثل من،ها؟!!!
بای بای
امضا: من باید روزه می گرفتم تا درست نظر دادن رو یاد می گرفتم
مرسی بابک جان
حتماْ به توصیه های خوبت عمل می کنم
خیلی ممنون دیگه
عمرا دیگه تو هیچ بازی دعوتت کنم
عوض تشکرته؟
بنویس می خوام بیام بخوووووووووووووووووونم
چرا ناراحت می شی من که چیزی نگفتم فقط گفتم چشم !!!!
سلام من از طریق این جا بیشه سر (بابک)با شما آشنا شدم نمی دونم غلط های املایی که دارین تعمدی یا نه ؟ولی برای تذکر میگم توی متن مادر بی عرضه با عین نوشته میشه نه الف همچنین عدالت .امید وارم ناراحت نشده باشید شاید این حساسیت بی مورد یک دانشجوی ادبیات فارسی باشه.
راهت (دومین بار اومدم دیدم راحت رو اشتباه نوشتم) باش من از این غلط املایی ها زیاد دارم اونم واسه اینه که تن تن می نویسم. اگه حال داشته باشم خودم بعداْ درستشون می کنم اما این چند وقت حسش نبود
اگه شما این غلط ها رو بگیرید ناراحت که نمی شم٬ خوشحالم هم می شم