می بینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان درآمدی که : نیما خدا نخواست
غافل که من به جز تو خدایی نداشتم
اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست
بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست
گوید به من : هر آنچه که او کرد خوب کرد
فردای ما نیامد و خورشید آرزو
تنها سپیده ای زد و آنگه غروب کرد
ادامه...
سلام نمی دونم چرا احساس کردم این درخت پیره احساس کردم نهال کوچکی هستم و این درخت تنومند داره پدرانه نگاهم میکنه و لبخند میزنه به خاطز تمام کودکی که در من میبینه
سلام
قشنگه
ولی چرا چپری هست
یعنی چرا کجه عکسش، آدم باید 90 درجه کلشو به سمت راست خم کنه تا عکس رو درست ببینه
بای بای
چون چپکی بود گذاشتم دیگه
سلام نمی دونم چرا احساس کردم این درخت پیره احساس کردم نهال کوچکی هستم و این درخت تنومند داره پدرانه نگاهم میکنه و لبخند میزنه به خاطز تمام کودکی که در من میبینه
منم یه جورایی همین فکر رو کردم اما نه به این شدت
سلام داش نیما.
من هوبخت هستم و در سایت عضوم .
منم یه چیزایی مینویسم .
اگه دوست داشتی تا تبادل لینک کنیم.