چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

بازی

دوست گلم عارفه من رو به یه بازی دعوت کرد تا من تأثیر گذار ترین افرادی رو که توی سال ۸۶ دیدم بنویسم. اما چون همه از من تأثیر می گیرن و کمتر کسی توان تأثیر گذاری روی من رو داره من تعداد کمی رو می نویسم.
 

یکی از افرادی که تونست رو من تأثیر بذاره سارا بود اون خیلی سعی کرد تا کسی رو که می خواد به دست بیاره و به من تلاش کردن رو یاد آوری کرد.

هلیا، دوست خوبم استقامت رو یادم داد.

من می خواستم از خانواده ام جدا بشم و به تنهایی زندگی خودم رو توی شهری دیگه شروع کنم اما غلام که توی بابل زندگی می کنه به من یاد داد که هیچ چیز خانواده و دوستان نمی شه و تنهایی خیلی چیز بدیه.

توی سفر یه ماه پیشم که با مهران و چند تا از دوستای دیگم رفتیم، مهران تونست یادم بده هر کاری رو به موقع انجام بدم.

کسه دیگه ای که توی سال 86 رو من تأثیر گذاشت مهناز بود اون تونست بهم بفهمونه که هیچ چیز تا ابد موندنی نیست و واسه از دست دادن چیزای مادی نباید ناراحت شد و این که خیلی زود دیر می شه.

مادرم با دادن یه قرآن به من تونست من رو یاده خدا بندازه.

و پدرم که درس هایی به من داد که هیچ کس دیگه ای نمی تونه توی زندگی بهم بده، اون درست زندگی کردن رو یادم داده به خصوص توی این سال.

و مرجان که تا آخر جنگید و چیزی رو که می خواست گرفت و به آرزوی بزرگ خودش رسید.

دکتر علی شریعتی توی سال 86 با مقاله ی "قلم" نگاه من رو به نگارش عوض کرد، گابریل گارسیا مارکز به من 13 اصل زندگی رو یاد داد و با صد سال تنهایی کوه آرزو های پوچ رو روی سرم خراب کرد، جان ماکسول بهم یاد داد شخصیت، جاذبه، شجاعت و تعهد داشته باشم. این افراد بیشترین تأثیر رو توی زندگی من در سال گذشته داشتن.

محمد دوست تبریزی من با اون صدای دخترونه سماجت رو یادم داد.

و در آخر خود عارفه بهم یاد داد: ناراحت کردن دوستان ارزش هیچ چیز دیگه ای رو نداره.

 

حالا خوبه گفته بودم از کسی تأثیر نمی گیرم اگه می گرفتم چند نفر می شدن ؟؟؟

 

من تمام کسایی رو که این مطلب رو می خونن به این بازی دعوت می کنم نگاه به سالی که گذشت و به کسایی که مدیونشونی خیلی خوبه.

تحویل سال در حمام

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

¤¤¤یا مقلب القلوب والابصار¤¤¤

¤¤¤یا مدبر الیل و النهار¤¤¤

¤¤¤یا محول الحول والاحوال¤¤¤

¤¤¤حوّل حالنا الی احسن الحال¤¤¤

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 

سلام این بار افتخاری آپ می کنم٬ به افتخار عید٬ به افتخار نو شدن سال.
 
پارسال نبود فقط می دونم که ساعت تحویل سال ساعت ۱۰ صبح بود چه سالی بود خدا می دونه.
طبق عقاید گذشتگان آدم در لحظه ی تحویل سال هر کاری کنه همون کار رو تا آخر سال انجام می ده.
ما آماده شده بودیم واسه عید و یه یک ساعتی مونده بود تا سال تحویل بشه من رفتم حموم٬ برادرم رفت بیرون٬ مادرم هم داشت ظرف صبحانه رو می شست٬ بابام هم خواب بود و گفته بود یه ربع مونده به تحویل سال بیدارش کنیم داداش کوچیکم هم با کودکیه خودش در گیر بود فکر کنم واسه همون ساله که هنوز بچه مونده. که ناگهان ... دری دری دی٬ دری دری دی (این تیکه رو با حس بخونین) صدای توپ و تانک از تلویزیون برخاست که حلول سال نمی دونم چند مبارک. نگو ساعتمون عقب بود. خنده نداره واسه هر کی پیش میاد.
 
××نوروزتان پیروز٬ هر روزتان نوروز××