چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

یه روزی بر می گردم:

سلام٬ دیگه نمی نوسم !!! 

نه اینکه دلم نخواد نه !!! 

اما دیگه وقت نمی کنم بنویسم می بینید که این مطالب آخر هم همه کپی و پیست بود همیشه به این وبلاگ سر می زنم و اگه خدا بخواد دوباره شروع می کنم اما نه حالا این سایتی که با دوستام زدیم (WebZist.Com) تمام وقت و فکرمون رو گرفته اما بر می گردم چون خشت به خشت این جا رو خودم ساختم از قالبش تا مطالبشو 

>>شاد شاد باشین<<

منم شعر می گم:

نمی کنم

من از کوچه ی خاطراتم گذر نمی کنم

برای دبدنت به رویا سفر نمی کنم

تو را می جویم و می یابمت به حتم

من از محبت و عشقت حذر نمی کنم

چه کسی گفته عاشق اهل خطر است

من به جز امید وصالت خطر نمی کنم

در جمع نا محرمان به دنبال توام

برای یافتنت محرم خبر نمی کنم

به گمانم امتحان است و آزمایش خدا

صبورم در این بزم و خاکی به سر نمی کنم

تازیانه ی زندگی زخمی زده است به تنم

از خلق پنهان نمودم و جامه به در نمی کنم

به روز وصل تو اشک ها خواهم ریخت

برای غم هجرت اشک هدر نمی کنم

من از شراب ساغر هجر تو مستم، بدان

همین بس است تمنای بیشتر نمی کنم

من روی تو را در ماه کاملی دیدم

که برای آن شب آرزوی سحر نمی کنم

از مهر تو شرابی ساخته ام روحانی

درون خم دل است و در ساقر نمی کنم

گویند یار خوب و زیبا فراوان است

همین بس است، هوس یار دگر نمی کنم