چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

منم شعر می گم:

نمی کنم

من از کوچه ی خاطراتم گذر نمی کنم

برای دبدنت به رویا سفر نمی کنم

تو را می جویم و می یابمت به حتم

من از محبت و عشقت حذر نمی کنم

چه کسی گفته عاشق اهل خطر است

من به جز امید وصالت خطر نمی کنم

در جمع نا محرمان به دنبال توام

برای یافتنت محرم خبر نمی کنم

به گمانم امتحان است و آزمایش خدا

صبورم در این بزم و خاکی به سر نمی کنم

تازیانه ی زندگی زخمی زده است به تنم

از خلق پنهان نمودم و جامه به در نمی کنم

به روز وصل تو اشک ها خواهم ریخت

برای غم هجرت اشک هدر نمی کنم

من از شراب ساغر هجر تو مستم، بدان

همین بس است تمنای بیشتر نمی کنم

من روی تو را در ماه کاملی دیدم

که برای آن شب آرزوی سحر نمی کنم

از مهر تو شرابی ساخته ام روحانی

درون خم دل است و در ساقر نمی کنم

گویند یار خوب و زیبا فراوان است

همین بس است، هوس یار دگر نمی کنم

منم شعر می گم:

>کار دل<

شکوه ای کرد دل و گفتم:"خاموش

شکوه ات بی اثر ناله مکن"

آه سردی کشید جانم سوخت

گفت:"بی همنفسی چاره مکن"

گفتم:"عاشق شده ای بی وجدان ؟

از برای تو همان یک تن بس"

گفت:"عاشق نشوم پس چه کنم ؟

کارم عاشق شدن است بر همه کس"

گفتمش:"بهر که پر کار شدی ؟

جان من بر سر جایت بشین"

چشم آمد و با طعنه بگفت:

"پس ببند روی من و خلق نبین"

گفتمش:"هر چه که می خواهی کن

مگر آن دفعه ز من پرسیدی ؟"

پشت کرد بر من و با طعنه بگفت:

"باز از بازی دل ترسیدی ؟"

منم شعر می گم:

یکی از دوستان با کلی ناله و نفرین که چرا نگفتم شعر می گم٬ راضیم کرد که شعر هام رو بذارم تو وبلاگم که دوستان نظرشون رو بگن (گرچه ارزش صحبت هم ندارن)

>تو بمان<

من از این عشق به کجا خواهم رفت

به دیاری که در این دور و در آن نزدیکی است

می روم از لب جوی

می رسم تا به سکوت

ناگهان آمد از این عمق درون، نایی برون:

"به کجا می روی ای گوشه نشین ؟

عشق در این نزدیکی است

عشق ز ما دور است دور

هر کجا باشی همین هست که هست

چه بگویم من از این غربت و از بغض عبور

به کجا می روی آخر تو بمان

همه رفتند ولیکن تو بمان

همه از عشق گریزند تو بمان"

من ماندم و

روز ها رفت و شب آمد

ناگهان جان به لب آمد

غصه در قصه اثر کرد

اشک از چشم گذر کرد

جان به لب آمد و مرگ را خبر کرد

دگر از درد نمانده اثری

اما حیف ...

دگر از تو نیز نیامد خبری !

من از این عشق به کجا خواهم رفت ؟؟؟