چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

ببخشید

بچه ها تا حالا شده کاری کرده باشین و بعد از اون کار پشیمون شین تازه بدتر از اون دل یه نفر رو شکسته باشین و اون رو نسبت به خودتمون بد بین کرده باشین ؟؟؟
من دیروز این کار رو کردم و یه جورایی دزدی کردم اما حالا خیلی پشیمونم و نمی دونم چطور از دل طرف مقابل در بیارم.
این پست رو می نویسم تا همیشه یادم بمونه:
 
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

نی

نشنو از نی چون حکایت می کند
بشنو از دل چون شکایت می کند
نشنو از نی، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد خاک و خاکستر شود
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود

یه روز برفی

من که توی عمرم همچین برفی ندیده بودم که امسال بارید. فقط از 3 سالگیم یادم میاد یه دو روز برف اومد که توی کوچمون قلعه ای بزرگ از برف بنا کردیم. که البته شاید به دلیل کوچک بودن من بزرگ جلوه می کرد.

روز اولی که برف اومد من و برادرم عظم رو جزم کردیم و رفتیم تو کوچه و دوستان رو جمع کردیم تا به یاد کودکیه از دست نرفتمون  دوباره شروع به برف بازی کنیم و شهرستانی بازی در بیاریم. من و برادرم مهدی و دوستانم، میلاد و رضا و مهران و  امید و اکبر و امیر و اون یکی میلاد رفتیم توی کوچه ها و خیابون های شهر قدم می زدیم و می گفتیم قدرت خدا رو ببین، این خارجی ها چی ساختن، همه جا سفید شده. من که بلند قد تر از همه بودن (این رو گفتم دلتون بسوزه) تا بالای زانو توی برف بودم. یه گوشه ای که تا کمر تو برف بودم به برادرم گفتم یه عکسی ازم بگیر اون نامرد هم روی فیلم برداری تنظیم کرد و با میلاد هماهنگ کرد و تا گفت آماده دیدم میلاد مثل ببر مازندران (البته ترکه ها) پرید و یه خم من رو دو خم کرد و من رو با صورت زد زمین منم که دیدم فیلم برداریه خودم رو شل کردم تا راحت من رو بزنه زمین آخه بیچاره یه کم قدش از من کوتاه تره و منم 80 کیلو وزن دارم. من اونجا خوردم و هیچی نگفتم تا این که به مهران رسیدیم منم نامردی نکردم خیز برداشتم و با حرکت کشتی کج که تو فیلما نشون می ده دور کمرش رو گرفتم و زدمش زمین و بد از من تمام دوستان پریدن روش تا له شد بد هم امیر رو جلوی دختر همسایشون با صورت فرو کردیم تو برف به طوری که مادرش نزدیک بود با پارو بزنه تو سرمون که نتونست بیاد بیرون و گرنه ما رو زده بود. یه بار هم برادرم من رو از روی زمین کند و اشتباهی به جای برف پرت کرد روی آسفالت. کشتی گیرم هست لامصب زور خر رو داره و خلاصه بماند بقیه ی شیرین کاری هامون. وقتی رفتم خونه موهام قندیل بسته بود مجبور شدم با آب داغ بشورمش تا یخش باز بشه.

مادرم هم بهم گفت برو نون بخر منم که خسته بودم نرفتم. مادرم هم که خودش رفته بود لیز خورد و افتاد. و باعث شد من مورد ضرب و شتم یکی از دختر خاله هام که روی مادرم حساسه قرار بگیرم اگه شوهر نکرده بود دونه دونه موهاشو می کندم . . .

خوش اومدم

سلام
  >>--->
       من از http://0228city.mihanblog.ir اومدم
این وبلاگ من توی استان تهران فیلتر شده اما در استان های دیگه قابل دسترسی است.
اون رو خیلی دوست داشتم.
 
قبل از اونم ایجا بودم٬ این رو بیشتر دوست داشتم: