چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

چپ دست

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟

بازگشت:

 

>شاهکاری از فریدون مشیری<

بازگشت

دور از نشاط هستی و غوغای زندگی
دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست
آمد صفای خلوت اندوه را ربود
آمد به این امید که در گور سرد دل
شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای
او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتیاق
من بودم و سکوت و غم و جاودانه ای
 آمد مگر که باز در این ظلمت ملال
روشن کند به نور محبت چراغ من
باشد که من دوباره بگیرم سراغ شعر
زان بیشتر که مرگ بگیرد سراغ من
گفتم مگر صفای نخستین نگاه را
در دیدگان غمزده اش جستجو کنم
وین نیمه جان سوخته از اشتیاق را
خاکستر از حرارت آغوش او کنم
چشمان من به دیده او خیره مانده بود
رخشید یاد عشق کهن در نگاه ما
آهی از آن صفای خدایی زبان دل
اشکی از آن نگاه نخستین گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید
آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهی کشید از سر حسرت که : این منم
باز آن لهیب شوق و همان شور و التهاب
باز آن سرود مهر و محبت ولی چه سود
ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
من دیگر آن نبوده ام و او دیگر او نبود

نظرات 4 + ارسال نظر
کامبیز جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ب.ظ http://kambiz-64.blogsky.com

سلام چپ دست!
شعر زیبایی از مشیری انتخاب کردی
قشنگ بود
امیدوارم موفق باشی

مرسی کامبیز داداش

دل؟؟!!؟؟ شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ق.ظ http://www.neminevisamm.blogfa.com

سلامممممممممممم
من اومدمممممممممممم
داداشی یه چیزایی شنیدم من نباید بدونم؟
باشه پس منم ازون اسمایل تقلبیا میذارم واست
راستی تو اصلا میدونستی داداشی داشی منم هستی؟
پس بگو چرا یه حسی میگه اذیتت کنم(حس اذیت)
اگه این اسمایلا واقعی بودن میدونی چقد توپ میشد؟
تازشم رفتی یه کادو بدی ما رو انداختی تو خرج؟ بابا پول تلفن زیاد میشه ها تا بخوام اینارو ببینم
من فرق میکنم؟ خوب معلومه جیدر ترم دیده اینو نگرفته بودب تا حالا؟(غش کردن از خنده)
راستی دوندی دیگه ای ناری اشتباهه لهجه فرق کانده
(بوس)(گل)

چه چیزی شنیدی بگو بهت بگم

بابک.پ.25 شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.bishehsar.blogsky.com

سلام مجدد
راستی یادم رفت ،خدا بد نده چرا بیمارستان؟
شعرش قشنگ بود وارام بخش:)
خط اخر کامنت دل؟؟!!؟؟ رو باید با زبون کانال پنج خوند؟ لهجه ی ساروی داره...
بای بای

هیچی یه کم گوش درد (کاش یه کم بود) داشتم حل شد.
شعر من نبود شعر فریدون مشیری بود
دل گاهی وقتا به زبون کانال ۵ شما حرف می زنه اما بیشتر طبریه تا مازندرانی. من هم زیاد از این لهجه سر در نمیارم اما بابلی حالیمه.

باران یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:25 ق.ظ http://barane-bahari.blogfa.com

سلام
این شعر منو یاد یه دوره ای از زندگیم می ندازه که هر وقت بهش فکر می کنم دلشوره می گیرم ولی در کل خیلی جالبه مثل یک از شعرای فروغه

اما به من آرامش می ده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد